این شب ها
بعد از باشگاه
خونه شما
آغوش تو
و نیمه شب هایی که بی تو با فریاد از خواب پریدم
شکر
بابت داشتنت
بابت تک تک لحظاتی
که آغوشم گرفتی
که اشک هام رو پاک کردی
که آروم ام کردی
که گذاشتی آرومت کنم
حتی برای دوستت دارم هایی که جدیدا به آی لاو یو می گی!
عزیزم
نمی دونم شب های دیگه رو چه باید کنم
شب هایی که به هر دلیلی حتی یه ماموریت ساده کاری نتونم به آغوشت بکشم
از همین نمی دونم ها،
دیدی چقدر ساده بغض می کنم؟!
دیدی جدیدا چقدر ساده اشکم جاری میشه؟!
حتی اینجا هم نمی دونم چطور باید بگم که چی به سرم اومده
به سرم اوردی
به سرت اوردم
پس کو می گفتن بعد یه مدت رابطه میشه عادت؟!
مدتش چقدره؟!
ته دوست داشتن کجاست؟!
سوگند به شبی که با داد از درد جسمی از خواب پریدم و به جای فکری برای درمون از اینکه نمی تونستم پیشت باشم تا مثل همیشه یه جوری تسکینم بدی گریه ام گرفته بود،
سوگند به شب هایی که کنارت از خستگی خوابم برد و نزدیک های صبح با حس گناه اینکه نکنه بهت بی توجه یا کم توجه شدم از خواب پریدم و عصبانی که چرا چند ساعت کنارت بی خیال! خوابیدم …
سوگند به لبهای همیشه یخ کرده ات.
سوگند به تک تک قدم هایی که برای رسیدن به محل کارم بر می داری با اینکه می دونم هنوزم خجالت می کشی،
سوگند به تمام دردسرها و تیکه کنایه هایی که بابت با من بودن کشیدی و شنیدی.
بهنام